گفته اند که زرتشت در کاشمر درخت سروی کاشت. گفته اند که سرو درخت زندگی است. طرح درخت سرو از گذشته های دور و از زمان ساسانیان در نگاره ها و نقش برجسته ها و ظرف های نقره و طلا حضور داشته. می گویند زبان پارسی از دوره ی رودکی در سال های آغازین قرن نهم میلادی تا زمان حافظ در قرن چهاردهم میلادی، به اوج تغزل و شاعرانگی رسید. این شعر مستحکم و پایدار اگرچه از آن سپس هم به تکرار درونمایه های خود و هم به تکرار شیوه ها و شکل های زبانی و ساختاری خود پرداخت اما آن چنان تاثیر و نفوذی در همه ی شکل های گوناگون هنرایرانی داشت که تا به امروز با این که به نظر می رسد جز در شب های یلدا و مگر دیوان حافظ کمتر حضوری در زندگی امروزیان داشته باشد سرآمد همه ی هنرهای ایرانی است. می گویند پایه و مرجع موسیقی و آواز ایرانی در وزن های شعر پارسی است. می گویند همه ی هنر پیچیده و بی نظیر نگارگری ایرانی تنها و تنها به خاطر وجود شعر پارسی و مصور کردن و مزین کردن آن است. و بازمی گویند پیدایش خط نستعلیق برای انطباق خط با شاعرانگی و تغزل شعر پارسی در سده های هفتم و هشتم هجری بود
در زمانی که بادصبا یکی از درونمایه های شعر پارسی شده بود، نگارگری در شیراز، طرح باغی ایرانی را با جویباری از فیروزه در سپیده دمی می زد. در امتداد جویبار فیروزه شاعری مست از صبوحی در انتظار باد صبا که منبع الهام شاعرانه می پندارندش به درخت سروی خیره شده بود. هنگام که باد صبا وزیدن گرفت درخت سرو به سوی شاعر خم شد تا در گوشش شعری را زمزمه کند. نگارگر که بر بالای باغ و بر ایوان نشسته بود این را دید و از آن سپس درخت سرو خمیده را به نشان وزیدن باد صبا در نگاره هایش نقاشی کرد. زمان گذشت و درخت سرو خمیده با شعر پارسی و نگاره های ایرانی از یک سو تا بنگاله و از سوی دیگر تا دربار سلاطین عثمانی سفرکرد. به طرح پارچه ها راه یافت و تا جبه ی صدارت امیرکبیر و تاج کیانی فتحعلی شاه به نشان فرهنگ ایرانی بالا رفت. در کشمیرهند همچون جلفای اصفهان شکل ها و رنگ های گونه گون به خود گرفت و هر خانواده بته جقه ی خود را بر ترمه ها نقش می زد. استعمار پیر طرح بته را با شال کشمیر به اسکاتلند برد، در آن جا آن را به ماشین های بافندگی سپرد و نام شهر خود را – پیزلی- بر درخت خمیده ی زرتشت نهاد. شالبافان پیش از این ثروتمند کشمیری به خاک سیاه نشستند و شاهان قاجار ماهوت انگلیسی را به ترمه ی اصفهان برتری دادند
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ی ما را به بو درکار می آورد
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کزغمش بشکفت محنت بار می آورد
در زمان ما که هنرمندان ایرانی در هر سرزمینی که باشند از هنر سرشار سرزمین مادری همچنان تغذیه می کنند این طرح ها و درونمایه ها را در کارهای خود وارد می کنند و کیفیت زیبایی شناسانه ی تازه ای به هنر خود می بخشند. اگر امروز خط نوشته های پارسی بر چاپ های لباس نیما بهنود نشسته اند به زمانی دور و در دوره ی رودکی خط کوفی که درشرق و در خراسان به اوج ظرافت رسیده بود و نوع تزیینی آن – خط کوفی گلدار- در معماری و در تزیینات ظرف های سفالی و فلزی به کار می رفت به طرح های پارچه های زیبای ایرانی هم راه یافت. می توان تصور کرد ابوریحان بیرونی را که درگفتگو با پورسینا نیم نگاهی به سرآستین زیبا و خطنگاری شده ی اندیشمند و پزشک جوان می اندازد. سال، از سالهای آغازین هزاره ی دوم میلادی است و ابونصرفارابی و رودکی شاعر، نیم سده ای است که در خاک خفته اند. شاید نقش جامه های آن دو بزرگ هم با خطوط کوفی ویا با ترنجی هایی ساسانی آذین بسته بوده باشد
در زمانی که بادصبا یکی از درونمایه های شعر پارسی شده بود، نگارگری در شیراز، طرح باغی ایرانی را با جویباری از فیروزه در سپیده دمی می زد. در امتداد جویبار فیروزه شاعری مست از صبوحی در انتظار باد صبا که منبع الهام شاعرانه می پندارندش به درخت سروی خیره شده بود. هنگام که باد صبا وزیدن گرفت درخت سرو به سوی شاعر خم شد تا در گوشش شعری را زمزمه کند. نگارگر که بر بالای باغ و بر ایوان نشسته بود این را دید و از آن سپس درخت سرو خمیده را به نشان وزیدن باد صبا در نگاره هایش نقاشی کرد. زمان گذشت و درخت سرو خمیده با شعر پارسی و نگاره های ایرانی از یک سو تا بنگاله و از سوی دیگر تا دربار سلاطین عثمانی سفرکرد. به طرح پارچه ها راه یافت و تا جبه ی صدارت امیرکبیر و تاج کیانی فتحعلی شاه به نشان فرهنگ ایرانی بالا رفت. در کشمیرهند همچون جلفای اصفهان شکل ها و رنگ های گونه گون به خود گرفت و هر خانواده بته جقه ی خود را بر ترمه ها نقش می زد. استعمار پیر طرح بته را با شال کشمیر به اسکاتلند برد، در آن جا آن را به ماشین های بافندگی سپرد و نام شهر خود را – پیزلی- بر درخت خمیده ی زرتشت نهاد. شالبافان پیش از این ثروتمند کشمیری به خاک سیاه نشستند و شاهان قاجار ماهوت انگلیسی را به ترمه ی اصفهان برتری دادند
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ی ما را به بو درکار می آورد
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کزغمش بشکفت محنت بار می آورد
در زمان ما که هنرمندان ایرانی در هر سرزمینی که باشند از هنر سرشار سرزمین مادری همچنان تغذیه می کنند این طرح ها و درونمایه ها را در کارهای خود وارد می کنند و کیفیت زیبایی شناسانه ی تازه ای به هنر خود می بخشند. اگر امروز خط نوشته های پارسی بر چاپ های لباس نیما بهنود نشسته اند به زمانی دور و در دوره ی رودکی خط کوفی که درشرق و در خراسان به اوج ظرافت رسیده بود و نوع تزیینی آن – خط کوفی گلدار- در معماری و در تزیینات ظرف های سفالی و فلزی به کار می رفت به طرح های پارچه های زیبای ایرانی هم راه یافت. می توان تصور کرد ابوریحان بیرونی را که درگفتگو با پورسینا نیم نگاهی به سرآستین زیبا و خطنگاری شده ی اندیشمند و پزشک جوان می اندازد. سال، از سالهای آغازین هزاره ی دوم میلادی است و ابونصرفارابی و رودکی شاعر، نیم سده ای است که در خاک خفته اند. شاید نقش جامه های آن دو بزرگ هم با خطوط کوفی ویا با ترنجی هایی ساسانی آذین بسته بوده باشد
نمی دانیم این نقش ها چه تاثیری بر نغمه های ساز رودکی یا فارابی داشته اند. نمی دانیم آیا نغمه های باربد و خسروانی به شعر رودکی وزن داده اند و یا شعر رودکی وزن این نغمه ها را به روز کرده است. می دانیم اما می دانیم سرو زرتشت همچنان سرخم می کند در برابر آنچه تنیده است زجان و بافته است زدل اگرش بادصبا هم به خیالی نوزد