هماره کوشش کرده ام در جاهایی که شک و تردید حرف اول را می زند زیاد حرف نزنم. یکی از این جاها حرص و ولع سیری ناپذیر ملت ها برای تاریخ سازی و پرکردن سبد افتخارات است. نمونه ی ساده آن مولانا جلال الدین بلخی است؛ که ترکان آن را شاعر بزرگ ترک می نامند، ایرانیان شاعری ایرانی و افغان ها شاعری افغان. رستم قهرمان اساطیری افغان؛ رستم قهرمان اساطیری ایران؛ رستم قهرمان اساطیری تاجیک. بوعلی سینا دانشمند عرب؛ پورسینا دانشمند تاجیک؛ ابن سینا دانشمند ازبک و قس علی هذا
همه این ها را با لبخندی از دانایی می توان نادیده گرفت یا خرد داشت که همه از دسیسه های تاریخ پرستی است که تخم لق آن را هم استعمار مانند خیلی چیزهای دیگر کاشته است. اما گاهی که باید بار اصلاح کردن این تاریخ بافی ها را به دوش بکشی و شنونده ی ناآگاهت هم باورت نکند کمی عصبانی می شوی. پیش از این از کسانی که موزه توپ کاپی استانبول را دیده اند شنیده بودم که نقشه ای از جاده ی ابریشم در این موزه هست که در آن، این جاده از جایی به نام ایران عبور نمی کند. باز شنیده بودم که برای بازدیدکنندگان غربی تمام اسنادی که اگر فارسی بدانی می بینی که به فارسی نوشته شده اند را به اسم شعری ترکی یا سندی ترکی یا خط نگاره ای ترکی به انگلیسی عنوان زده اند، چیزی نگفته ام و تردید کرده ام: شاید هم حق با آن ها باشد. اصلن باید از این دام استعماری تاریخ و شووینیسم و سبد افتخارات و ... گریخت. اما وقتی بحث مینیاتور یا نگارگری ترکی پیش می آید دیگر توان سکوت ندارم. افشاگری را از همینجا آغاز می کنم
بعد از جنگ چالدران و تسخیر موقت تبریز توسط ترکان عثمانی، تعداد زیادی از نسخه های خطی و شاهنامه ها و نگاره های موجود در کاخ هفت بهشت به دست عثمانی ها افتاد و اینان به هنر نگارگری علاقه مند شدند. در زمان شاه تهماسب یک نسخه ی بسیار نفیس شاهنامه – شاهنامه ی شاه تهماسبی معروف – توسط او به سلطان سلیم دوم پادشاه عثمانی هدیه شد. در سال های پایانی عمرش زمانی که شاه تهماسب دچار بیماری زهد افراطی شده بود بسیاری از نقاشان و خوشنویسان دربار صفوی به اطراف پراکنده شدند و به این ترتیب دبستان های نگارگری مشهد در دربار ابراهیم میرزا، دبستان هندو ایرانی – معروف به مکتب مغول – دردربار اکبرشاه در آگرا و دهلی، دبستان زیبای دیگری در بخارا بنا شد و نیز تعداد زیادی از نگارگران به استانبول و دربار سلطان مراد سوم رفتند. یکی از مشهورترین این نگارگران ولیجان یا استاد زیتون بوده اند. که زیر نظر استاد عثمان با نقاشی کتاب های سورنامه و هنرنامه مکتب استانبول را پایه گذاری کرده اند. من بیش از این چیزی نمی گویم تنها می خواهم که این پیوند را باز کنید و ضمن تماشای این نگاره ها توضیح کوتاه بالای صفحه را بخوانید و خواهش می کنم مانند من عصبانی نشوید
در پایان بگویم که استثناهایی هم هستند مانند اورهان پاموک نویسنده ی ترک برنده ی جایزه ی نوبل ادبی، که با دقت تاریخ نگارگری را زیر و رو کرده اند و با صداقت تمام در رمان زیبای خودش نام من، سرخ سرگذشت این نگارگران را زنده کرده است. و اگر بیشتر بشنا سیدش می بینید که او کسی است که هرگز به تاریخ رسمی ترکیه باور نداشته و خود جستجوگر بوده است. می گویند تاریخ را همواره فاتحان می نویسند. من می گویم آری هم فاتحان می نویسند و هم متاسفانه ملت های خود کوچک پندار
همه این ها را با لبخندی از دانایی می توان نادیده گرفت یا خرد داشت که همه از دسیسه های تاریخ پرستی است که تخم لق آن را هم استعمار مانند خیلی چیزهای دیگر کاشته است. اما گاهی که باید بار اصلاح کردن این تاریخ بافی ها را به دوش بکشی و شنونده ی ناآگاهت هم باورت نکند کمی عصبانی می شوی. پیش از این از کسانی که موزه توپ کاپی استانبول را دیده اند شنیده بودم که نقشه ای از جاده ی ابریشم در این موزه هست که در آن، این جاده از جایی به نام ایران عبور نمی کند. باز شنیده بودم که برای بازدیدکنندگان غربی تمام اسنادی که اگر فارسی بدانی می بینی که به فارسی نوشته شده اند را به اسم شعری ترکی یا سندی ترکی یا خط نگاره ای ترکی به انگلیسی عنوان زده اند، چیزی نگفته ام و تردید کرده ام: شاید هم حق با آن ها باشد. اصلن باید از این دام استعماری تاریخ و شووینیسم و سبد افتخارات و ... گریخت. اما وقتی بحث مینیاتور یا نگارگری ترکی پیش می آید دیگر توان سکوت ندارم. افشاگری را از همینجا آغاز می کنم
بعد از جنگ چالدران و تسخیر موقت تبریز توسط ترکان عثمانی، تعداد زیادی از نسخه های خطی و شاهنامه ها و نگاره های موجود در کاخ هفت بهشت به دست عثمانی ها افتاد و اینان به هنر نگارگری علاقه مند شدند. در زمان شاه تهماسب یک نسخه ی بسیار نفیس شاهنامه – شاهنامه ی شاه تهماسبی معروف – توسط او به سلطان سلیم دوم پادشاه عثمانی هدیه شد. در سال های پایانی عمرش زمانی که شاه تهماسب دچار بیماری زهد افراطی شده بود بسیاری از نقاشان و خوشنویسان دربار صفوی به اطراف پراکنده شدند و به این ترتیب دبستان های نگارگری مشهد در دربار ابراهیم میرزا، دبستان هندو ایرانی – معروف به مکتب مغول – دردربار اکبرشاه در آگرا و دهلی، دبستان زیبای دیگری در بخارا بنا شد و نیز تعداد زیادی از نگارگران به استانبول و دربار سلطان مراد سوم رفتند. یکی از مشهورترین این نگارگران ولیجان یا استاد زیتون بوده اند. که زیر نظر استاد عثمان با نقاشی کتاب های سورنامه و هنرنامه مکتب استانبول را پایه گذاری کرده اند. من بیش از این چیزی نمی گویم تنها می خواهم که این پیوند را باز کنید و ضمن تماشای این نگاره ها توضیح کوتاه بالای صفحه را بخوانید و خواهش می کنم مانند من عصبانی نشوید
در پایان بگویم که استثناهایی هم هستند مانند اورهان پاموک نویسنده ی ترک برنده ی جایزه ی نوبل ادبی، که با دقت تاریخ نگارگری را زیر و رو کرده اند و با صداقت تمام در رمان زیبای خودش نام من، سرخ سرگذشت این نگارگران را زنده کرده است. و اگر بیشتر بشنا سیدش می بینید که او کسی است که هرگز به تاریخ رسمی ترکیه باور نداشته و خود جستجوگر بوده است. می گویند تاریخ را همواره فاتحان می نویسند. من می گویم آری هم فاتحان می نویسند و هم متاسفانه ملت های خود کوچک پندار